كارگاه نگارش علمي
دوستان سلام در مدرسه الزهراء(س) اراك كارگاه نگارش علمي با كارشناسي سركارخانم حاجلو در بين طلاب نيمسال چهارم در حال برگزاري است كه استاد در اين كارگاه ما را با روشهاي نگارش علمي آشنا مي كنند.اين هم تصوير طلاب عزيز
دوستان سلام در مدرسه الزهراء(س) اراك كارگاه نگارش علمي با كارشناسي سركارخانم حاجلو در بين طلاب نيمسال چهارم در حال برگزاري است كه استاد در اين كارگاه ما را با روشهاي نگارش علمي آشنا مي كنند.اين هم تصوير طلاب عزيز
در اين نشست علمي پژوهشي ابتدا سرکارخانم فاطمه نغز به بیان ویژگیهای شخصیتی شهیده بنت الهدی صدر پرداختند و ابعاد علمی، فرهنگی، سیاسی و تالیفی ایشان را به طور شایسته برای طلاب بیان کردند. سپس سرکارخانم محدثه خلیلی به بیان ویژگیهای شخصیتی مجتهده بانو امین پرداخت و ابعادعلمی، سیاسی، اجتماعی و آثار ایشان را برای طلاب بیان کردند. در انتها کارشناس محترم به جمع بندی مباحث مذکور پرداخت و داشتن روش، زمان شناسی، هدف و برنامه ریزی در زندگی را با الگوگیری از بانوان عالمه برای طلاب را امری لازم و ضروری دانست.
فضل خدای را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد؟
آن صانع قدیم که بر فرش کائنات
چندین هزار صورت الوان نگار کرد
ترکیب آسمان و طلوع ستارگان
از بهر عبرت نظر هوشیار کرد
بحر آفرید و بر و درختان و آدمی
خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد
الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت
اسباب راحتی که نشاید شمار کرد
آثار رحمتی که جهان سر به سر گرفت
احمال منتی که فلک زیر بار کرد
از چوب خشک میوه و در نی شکر نهاد
وز قطره دانهای درر شاهوار کرد
مسمار کوهسار به نطع زمین بدوخت
تا فرش خاک بر سر آب استوار کرد
اجزای خاک مرده، به تأثیر آفتاب
بستان میوه و چمن و لالهزار کرد
این آب داد بیخ درختان تشنه را
شاخ برهنه پیرهن نوبهار کرد
چندین هزار منظر زیبا بیافرید
تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد
توحیدگوی او نه بنی آدمند و بس
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد
………………………………..
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد
قصيده شماره 12 از شيخ اجل سعدي
به نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه
جز اورا مدان کردگار سپهر فروزنده ی ماه و ناهید و مهر
به دانش گرای و بدو شوبلند چوخواهی از بد نیابی گزند
زدانش در بی نیازی بجوی وگر چند سختیت آیدبه روی
زنادان بنالد دل سنگ و کوه ازیرا ندارد برکس و شکوه
توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل پیر برنا بود
فردوسی حكيم